عرفان و تصوف با وجود شباهت های ظاهری در برخی از آداب، در طول تاریخ اساساً متمایز از هم بوده اند. عرفان ریشه در قرآن و سنت داشته؛ اما تصوف ریشه ای التقاطی دارد. این ریشه داری ناشی از تأثیری بوده که دین فطری بر انسان دارد و آدمی را به سوی زهد و از آن جا به معرفت نفس رهنمون می سازد. درطول تاریخ مشرب صوفیه به بیراهه رفت و به سوی تفسیرهای به رأی از کلام خدا و معصومین( علیهم السلام ) کششیده شد. آنچه که امروزه به عنوان صوفی معرفی می شود، یقیناً از حق و حقیقت به دور است. تفسیر قرآن بر اساس شهود ناشی از حالتی درونی، که بر اثر اذکار، افعال یا تفکر در انسان به وجود می آید، اگر صحیح و یقین آور باشد، فقط برای شخصی که رخ داده حجت بوده و قابل انتقال به غیر نیست و برای دیگران حجت نخواهد بود. در نتیجه این مکاشفات به تاویل های ناصحیح و تفسیر به رای منجر شده و نمی تواند منبع تفسیر قرآن واقع شود. این پژوهش با روش توصیف وتحلیل متن و به شیوه کتابخانه ای، درصدد واکاوی اختلاف آراء عرفان و تصوف و نقش آن در تفسیر قرآن است.